ديروز و فردا مرا فريب دادند........ديروز با خاطراتش و فردا با وعده هايش.......وقتي چشم گشودم امروز گذشته بود!!!!!!!!
با شجاعت به سوي هدف قدم بردار و از انتقاد ديگران مهراس . خداوند در شبهاي بي خوابي با تو خواهد بود و قطرات اشك را با *عشق خود * از گونه هايت خواهد زدود خداوند با شجاعان است....
اگر كليد قلبي را نداري قفلش نكن اگر خداحافظي در راه است سلام نكن اگر دستي را گرفتي رهايش نكن دفتري که بسته شد ديگه بازش نکن قلبي که شکسته شد ديگه نآزش نکن .
اگه يه روز من مُردم و تو منو دوست داشتي پنج شنبه ها بيا سرِ مزارم و گلِ سرخي رو روي قبرم بذار تا هميشه اون گلي كه بهت داده بودم رو به خاطرم بيارم ... ولي... اگه تو مُردي ... من فقط يه بار ميام مزارِت .. ميام و اون دسته گلِ سفيدِ مريم رو كه با خون خودم سرخشون كردم ، برات هديه ميكنم وعاشقانه كنارت جون ميدم تا بدوني هيچ وقت تنها نيستي تا بدوني دوستت داشتم و دير فهميدم .
به من ميگفت: انقدر دوستت دارم كه اگر بگويي بميرميميرم... باورم نمي شد... فقط براي يك امتحان ساده به او گفتم بمير...! سالهاست در تنهايي پژمرده ام... - كاش امتحانش نمي كردم.
زخمي برات يادگار بذاره و تو نگاهش کني و باز مثل روزه اول دلت بلرزه و حس کني هنوزم دوستش داري .......بخواي همه تنهايي رو که به اميد برگشت دوبارش تحمل کردي تو گوشش فرياد کني اما حتي نتوني ........ به چشماش نگاه کني که بفهمه با همه بديهاش هنوزم با همه قلبت دوستش داري اما ببيني چشماش داد مي زنه که دلش ماله يکي ديگس ....
روزگار آیینه را محتاج خاکستر کند ...
زندگی بازیچه ای بیش نیست سعی کن هر چه هستی باش ...
ای که گفتی آشنایی با غریبان مشکل است آشنایی می توان کرد جدایی مشکل است
سرمایه های هر دلی حرفهایی است که برای نگفتن دارد
اگر پرنده نیستی بر لب پرتگاه آشیانه مساز
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم ...
.تنهایی بس بهتر از گدایی محبت است ...
دلتنگی هایم را باد به تمسخر می گیرد و پاییز با رنگ زرد بر آن طعنه می زند چه کنم که
دلم ازغربت خیس جاده ها می گیرد و ترانه های زخمی سینه ام می شکافد چه کنم که در
خلوت تنهاییم هر شب دلم یکریز می شکند و ابر بهاری یک لحظه آرام و قرار ندارد چه
کنم که دریای دلم طوفانی است ...